اینجابیشترخودم راگم میکنم🌾واینجابیشتربه دنبال خودم میگردم...
وپیدانمیشوم....💤 دل من امارفتن میخواهد....خودم راپیداکردن!
وبه صبح همه ی شهرهاسلام دادن🎼
وباخورشیدسریک میزبنشینیم وبایک استکان چای غیبت ماه رابکنیم🌝
بعدکه ماه آمدسه تایی بخندیم ...ودور ازچشم ماه به خورشیدچشمک بزنم💙💙
کمی خاله بازی میکنم...بازندگی!
دستهایش رامیگیرم وباهم لبه ی دره می ایستیم
وباهم به سجده میرویم!🔥
آب راخواهم گفت:درفراترها دلهایی ست که باتو پاک نمیشوند
بیااز ذات خاک برایشان سوغات ببریم
شایداگردستهایشان کثیف شد،دل رابه توبزنند💦
ومن لذت سیلی خوردن مرد رادرذهنم ثبت میکنم
وفردا برای گلهای سرراه،تعریف میکنم🌹
وبعدباهم بخندیم به حماقت یک گربه برای شکار...
کتاب رابرمیدارم،وجهالت رابه قوطی های روی زمین هدیه میدهم📚
وآهنگ ((شجریان)) رابرای دانه های نورزمزمه خواهم کرد
وباهم میرقصیم ونوازش دست باران راسرمزرعها،باهم جشن میگیریم💃
باهم به میهمانی میرویم.....
امشب به مجلس هنریک مطرب...ازناودان های سرراهش خاطره میگوید
مهمان ها به احترامش...همه مست میشویم
وفراموش میکنیم که گلوله خوردن درجنگ اختیاری نیست👥
به سراغ خورشیدمیروم وآرام درگوشش
- ۹۷/۰۵/۳۱