22abanmah

ماه من غصه چرا؟؟تو مرا داری ومن هرشب وروز آرزویم همه خوشبختی توست....

22abanmah

ماه من غصه چرا؟؟تو مرا داری ومن هرشب وروز آرزویم همه خوشبختی توست....

abanmah22👌👌 آبان ماه من باش💝💝
من تورا آرزو نخواهم کرد.....هیچوقت!
وقتی تورا خواهم پذیرفت که بادل خودت بیایی نه باآرزوی من⭐⭐⭐
یک بغل آرامش چتر روزهایت📚📚

آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
نویسندگان

۳ مطلب در مرداد ۱۳۹۷ ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

یک دل سیر:

اینجابیشترخودم راگم میکنم🌾واینجابیشتربه دنبال خودم میگردم...

وپیدانمیشوم....💤 دل من امارفتن میخواهد....خودم راپیداکردن!

وبه صبح همه ی شهرهاسلام دادن🎼

وباخورشیدسریک میزبنشینیم وبایک استکان چای غیبت ماه رابکنیم🌝

بعدکه ماه آمدسه تایی بخندیم ...ودور ازچشم ماه به خورشیدچشمک بزنم💙💙

کمی خاله بازی میکنم...بازندگی!

دستهایش رامیگیرم وباهم لبه ی دره می ایستیم

وباهم به سجده میرویم!🔥

آب راخواهم گفت:درفراترها دلهایی ست که باتو پاک نمیشوند

بیااز ذات خاک برایشان سوغات ببریم

شایداگردستهایشان کثیف شد،دل رابه توبزنند💦

ومن لذت سیلی خوردن مرد رادرذهنم ثبت میکنم

وفردا برای گلهای سرراه،تعریف میکنم🌹

وبعدباهم بخندیم به حماقت یک گربه برای شکار...

کتاب رابرمیدارم،وجهالت رابه قوطی های روی زمین هدیه میدهم📚

وآهنگ ((شجریان)) رابرای دانه های نورزمزمه خواهم کرد

وباهم میرقصیم ونوازش دست باران راسرمزرعها،باهم جشن میگیریم💃

باهم به میهمانی میرویم.....

امشب به مجلس هنریک مطرب...ازناودان های سرراهش خاطره میگوید

مهمان ها به احترامش...همه مست میشویم

وفراموش میکنیم که گلوله خوردن درجنگ اختیاری نیست👥

به سراغ خورشیدمیروم وآرام درگوشش

ازستاره ی جدیدی که دل ماه را برده است...یک دل سیرمیخندیم...عکس_سنگین

  • aban mah
  • ۰
  • ۰

نشئه ی _حیات

میان نشئه ی حیات روی سردابه ی زندگی،جاپای یک اتفاق خالیست 

بی حوصلگی مردجوان رخنه انداخته دربسامداتاقی که به اندازه پر سنجاقک جا دارد....کمی دراز کشید....وحجم فضارا دریک ملودی گم کرد

روزهایش خاکستری شده اند،دود سیگار حلقش را میسوزاند

انگارخاک میشوددرهرجرعه میسر،می نوشد تلخ،می نوشد داغ

وازپنجره به سردی شبهای حسرت خود نگاهی می اندازد....انگارسردش است! پتویش از مرزاب احساس تهی است

بادسردی میوزدودرهیاهوی مجاری آفتاب

فرصت پروانه شدن را ازمرد گرفت

چشمهای خمارش درآرزوی چیدن یک خوشه آرامش به سر در اتاقش بسته است...نفس عمیقی میکشد...حسرتی دراتاق پای کوبان میرقصد

حسرت یک بالش گرم،آش مادر زهراوخریدقیصر

یک تَن ارادت به خدا...سرسجاده ی عشقی به تمنای یه شب دلواپسی

وچراغی کو میخوانداورا بیا،درپس حادثه ها

یک نفرهست که هنوزتمنا دارددرشب تلخ زمستان

حضورکز سرما راباتو تقسیم کند،مرد هنوز میلرزد

درتکاپوی زمان نشسته است بی تفاوت،شایدمنتظر است که بیایددستی

بکشداو را ازنشئه ی این روزهایش،خط ورق خورد

وگذشت ازسردر حیاط او،پرنده ی یاحق

وندیدمرد،گم شده درنشئه ی بی پایانش.

  • aban mah
  • ۰
  • ۰

عاشقانه_برای_تو

مثل یک رودخانه درعطشم برای لحضه ای دلدادگی دربرابر آفتاب

دلم برای بغل مردانه ات تنگ شده بیا...نه بامسیح نه بامهدی

به وقت دلتنگی ام ظهورکن...!تصور پیراهن سفیدت خیالم را غوغا میکند

عکس_عاشقونه

  • aban mah